شرایط کنونی تر از همیشه است. بر کسانی که امشب توی اصفهان موفق شدند بخوابند درود.

راضی به زحمت نبودیم، زده اند و زده ایم. آسمان اصفهان امشب عروسی بود.

 بعد از چهار روز، یک بند انگشت هم از تن شهدای آن موقعیت پیدا نشد. فقط از روی لیست حضور و غیاب...

همه چیز و همه کسم هست، در کنارم، از همه شش دانگ تر است خاطر جمعیم، اما باز اینجا پرسه می زنم. اینجا توی وبلاگهای شما

شاید دنبال پوکه شهابهای آسمان می گردم. اینجا؟ 

با یک یک تان همدردم .  خدا یک آغوش داده به من و دو تا گوش، بعد از بغل کردن ترسیده ها، گوش دادن به دوستانم که همسرشان نیست، و  آن دیگرها که همسرشان هست اما سرش توی گوشی است، بعد از بوسیدن و خوش و بش بچه هایم، برادرزاده ها....بعد از شنیدن همه، 

اینجا هستم.

دنبال اینکه جناره ی توی سینه ام را در زمینی حاصل خیز دفن کنم و یک درخت انار از تویش سبز بشود....

من همینقدر ناگهانم......

آمده ام اینجا

تازه دارم با آغوش رایگان نوجوانهای دهه هشتادی آن جنبش، همدردی می کنم.

من دوست دارم؟ دشمن دارم؟