رستم از این بیت و غزل

چو غنچه گرچه فروبستگی ست کارِ جهان

رستم از این بیت و غزل

چو غنچه گرچه فروبستگی ست کارِ جهان

سلام خوش آمدید

ناپدید نه

سه شنبه, ۷ اسفند ۱۴۰۳، ۰۲:۴۵ ب.ظ

دیشب فالم خوب اومد.‌شب گفتم شاید به خوابم بیاد.آخه پارسال درست همچین شبی اومد به خوابم . نوشته بود بدم میاد از بالا باهام حرف بزنن.جالبه نه؟ این که کسی از روی نوشته به خواب آدم بیاد؟ 

تاحالا خیلی به خوابم اومده. همه ش تعبیر شده. بیشتر وقتها در قالب یه نوشته است. این که تو خواب می تونم بخونمش برام عجیبه. این که بعد از دیدن خوابش ضربانم تند میشه و از خواب می پرم باعث حیرتمه. ولی غم انگیز نیست که متوسل شده ام به خواب؟ 

بهم می خندن عاقلها. ولی تصمیمم جدیه. با یه  عاقل بالغ هم مشورت کرده ام. میخوام به دوست داشتنش ادامه بدم. علامه گفت اولا نیازار معشوقی که نازش خوش است. 

گفتم سید به خدا من آزارم به مورچه هم نمیرسه 

گفت نه بشین قشنگ به آزارهایی که دادی فکر کن 

الکی نیس که برگشته بهت میگه: 

عشق را هم با آزار و اذیت اشتباه گرفتید ظاهرا

خواستم گله کنم از این بگم که همون شب که سید رو به قتل رسوندن، منم بمبارون شدم . مصیبتی بود ها.‌

ولی نمیزارن گله کنی . حتی مادر خودم نمیزاره تا میام یه چیزی بگم خیلی که طرفم رو بگیره میگه برین خجالت بکشین جفتتون

اما سید که کلا طرفدار اونه. خوبه والا صنف شهیدها پشت همن

من از روز اول دیده بودم که این شهید قاتله . دیده بودم که خونمو میریزه اما باورم نمیشد بعد این خونریزی دلمو بهم پس نده

رفتم از ورطه ش رختمو بیرون بکشم، رفتم با یکی دیگه جایگزینش بکنم. چقدر خوشحال شدم که اصول اخلاقی مثل وفاداری جلودارم نشد. رفتم شهرها و دهرها رو گشتم. دنبال جایگزین گشتم.نمک یکی دو نفری گرفت منو. مهمون یکی شدم، چند صباحی. لذت بردم از مصاحبتش. چقدر رند و لر و آزاد بود اما نه با اوهم فقط درباره گم شده ام حرف زدم. درباره قاتلم.

چه خوب شد که فهمیدم عجب روحی رو از دست داده ام. فهمیدم جایگزین نداره، شوخی بردار نیست.

فهمیدم جای خالی او هنوز منو راه می بره. گرچه موجود فرمانبردار و مطیعی نبودم حتی حین سرسپردگی ناشی از این گرفتاری ابدی

اما به هر زور و ضربی بود راه می برد منو. بودنش راهم میانداخت نبودنش پرسه زنم کرده. نبودنش بیش از بودنها در من اثر داره. 

فالم خوب اومده ....اما خبری نیست

  • ۰۳/۱۲/۰۷
  • Just a tiny bit of dust

نظرات (۲)

  • Just a tiny bit of dust
  • چه مطلب فانتزی و لوس و بی مزه و غیر واقعی ای

    از بازی کردن با کلمات فاخری مثل عشق و شهید و شعرمالی کردن متن دنبال خوب و زیبا جلوه دادن خودت و این نمایش مضحکی که بهش میگی عشق هستی؟

    پاسخ:
    شاید
    دارم سعی می کنم بین خیال و واقعیت به یه تعادلی برسم
    باید ازین به بعد یه تگ بزنم خیال یکی واقعیت و خودم رو از نو ببافم
    یکی از رو یکی از زیر
    یکی از واقعیت یکی از خیال
    به هر حال این پست رو حذف نمی کنم چون بودنش باعث میشه به غیر و اقعی و موهوم و باطل بودنش بیشتر پی ببرم

    اى از اسیران کمندت خسته‌‏تر ما
    از زمره زنجیریانت بسته‏‌تر ما
    در جلوه‏‌گاه عرض استغنا و حاجت
    بگسسته‏‌تر ما از تو و پیوسته‌‏تر ما
    با زخم صیدانداز چشم دل‌شکارت
    از جعد زلف سرکشت بشکسته‏‌تر ما
    اى با خیالت از رهایان ما رهاتر
    از هر دو عالم در کمندت رسته تر ما
    تا چند استغناء و هجران تو... تا چند
    دلبسته تر ما با تو و بگسسته‏‌تر ما
    یاد آر از زنجیریان جعد مویت
    اى از اسیران کمندت خسته‌‏تر ما

    پاسخ:
    از زمره زنجیریانت بسته تر ما ....

    ای با خیالت از رهایان ما رهاتر....
    چه قدر شعرش اشکآور بود و رو به بالا
    خدا شاعر رو غریق رحمت کنه و شما رو غریق شادی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی