*همیشه فکر می کردم بودن بهتر از نبودنه، بودن با معلولیت و فقر حتی، برای همین نگاهم به تولد بچه های جدید تحت هر شرایطی مثبت بود. تحت هر شرایطی؟ 

*گوشی دستم بود و توی صفحه اش، مادری توی چشمهایم نگاه می کرد و می گفت لطفا ما و بچه ها رو بمبارون کنین ولی اینطوری با گرسنگی زجرکششون نکنین

*نمایندگی نیچه و شرکا در تیتر یک ذهنم نوشت: وفاداری و امیدواری باعث و بانی بیشتر اسارتهاست. واحد همدلی  قلبم،  زهر این جمله را گرفت و گفت؛البته ناامیدی مثل یک فنر  فشرده میتونه یک عالمه انرژی ذخیره کنه تا در موقعیت مناسب آزاد کنه و تغییری رقم بزنه.

*دکترمریم بقائی در بیانیه اعتصاب غذای خودش و همکارانش نوشت صهیونیستها وجدان ساکنان زمین رو مورد آزار قرار دادند و این شکنجه ، روح آیندگان راهم خواهد آزرد.

*استاد محمدشجاعی می گوید تا چیزی را نشناسید نمی توانید درست ازش استفاده کنید و حالش را ببرید، و مهمترین چیز جهان خودتان هستید چقدر می شناسیدش

 

*نل تامپسون در کتاب "من" وقتی  نگاه کردن به من را شرح می دهد وقتی می گوید من شناسنده و من شناسایی شونده دو تا هستند، می گوید : 

تو به هر چیز که آگاهی داری در آن سهیم می شوی 

پس بگو ، بی قراریهای ال جی بی تی ها در اروپا و آمریکا برای غزه چیست.

واقعا انسان کیست؟ امکاناتش چیست؟ ارتباطاتش در او چه چیزی ایجاد می کنند؟  آیا هنوز می شود گفت بودن بهتر از نبودن است؟ 

ذهنم می رود سراغ آن صحنه که آدم و حوا بعد از یک عالمه سرگردانی، روز عرفه هم را پیدا کردند. چشم توی چشم هم، بغض کرده.....شاید هردوشان، خودش را در چشم دیگری شناخت...

من خودم را در کجای این شب تیره بشناسم؟؟؟