دی پیر میفروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غمِ دل بِبَر ز یاد
" نه داداش، همه چیزم فراموش کنم، غم دل فراموش نمیشه"
گفتم به باد میدهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد، باد
" باشه ما که همه را دادیم رفت، اینم از این..."
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد
"نیستم"
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رَوَد به باد
"دیگه آقای حافظ یه چی می گیا، ما دلو دست کسی یا چیزی یا هیچی نمی دیم، این دله که ما رو دَوَل میده"
گرچه تازگیها، توی اتاق فرمان پیام خطایی دریافت می کنیم که: مغز که یافت نشد، از دل هم خبری نیست
تا دل و دین رو به باد ندیم، دلدار غیور رضایت نمیده غم رو از ما دور کنه...