می شود تا دم مرگش دست روی ماشه گذاشت و به سمتش نشانه رفت و از مخ لص های بسیجی نبود. می شود هم کلا همه مشکلات را از چشم او دید و همه ناکامی ها را از جانب او دانست. می شود اصلا آزاد بود مگر آدم همیشه به آقا بالاسر نیاز دارد. می شود هر کسی خودش باشد و خودش و فکر کند آزاد است و نفهمد که چه چیزهایی، بدون داشتن اسم و رسم بر او و روزمره و قوانین و ارتباطاتش حکم می رانند. چه کاری است که کسی روی صندلی داغ رهبری بنشیند و هر ریز و درشتی از مسئولین، وزر و وبال هوسها و خیالات و کم کاریهایش را روی دوش صاحب این صندلی بیاندازد؟
مسئولیت آن کلمه تقلب را چه کسی بر عهده گرفت؟ سال هشتاد و هشت؟ گوینده یا ایمان آورنده؟ حالا که ازشان می پرسیم کلا می گویند مساله تفلب در انتخابات نبود که کلا با اصلش مشکل داریم.
می بینی همینفدر کودکانه و بازیگوش و بی مسئولیت زندگی کرده ایم، همیشه! کلا کودکان نابالغی بوده ایم خیلی وقتها.
حالا برای بی بی سی بود و نبودش مهم شده است؟ لغز می خواند که چرا توی حسینیه اش حضور پیدا نکرده؟ حالا صندلیش قدر پیدا کرده؟ جایگاهش نقش آفرین به نظر می رسد؟
خیلی زحمت ما را کشیده است
هیچ وقت نه مریدش بودم نه مخلصش نه گوش به فرمانش
بیزار بودم از تکرار بی شعور و بی مسئولیت جمله هایش روی در و دیوار و نامه های اداری
می دیدم که هر کس هر بی مسئولیتی مرتکب می شود بعدا همه را به نام او فاکتور می کند
می دیدم که کلمه به کلمه سخنهایش دقیق به اعماق راهبردی ذهنم می نشیند
با خودم می گفتم خوب حرف می زند اما آیا این کافی است؟
همیشه دستم برای او روی ماشه بود
حسابی می پائیدمش
نمی خواستم مثل زامبی های احمقی که از رهبران دیوانه خود تبعیت کور دارند باشم
نیتم این بود که اگر خطایی از او سر نزد تا پای جان دنبالش بروم!!!
هیهات...زهی خیال باطل...چقدر آزاد اندیشی و روشن فکری می تواند حجاب باشد جلوی چشم آدم
وای بر من. چقدر نمی فهمیدم
یک جا به دل این مرد رسیدم! توی ماجراهای بهار عربی!
یک جا قدرش ناگهان در کسری از ثانیه معلومم شد.
دیدم چه کوششی می کند تا آن چیزی که جهانخوارها اسمش را گذاشته اند بهار عربی، اسم و مسمای نجات بخشی پیدا کند.
به خودی خودش متکی شود و دست فضولان متجاوز را قطع کند.
او جنبشهای مختلف از بحرین تا الجزایر و لیبی ومصر و یمن را " بیداری اسلامی" می نامید. و همین یک اشاره برای اخوان المسلمین می توانست کافی باشد.
اخوان المسلمین بیشتر جنبشها در لیبی و تونس و مصر و یمن را شارژ می کرد.
اما ....
اما پیدا کنید پرتقال فروش را که وقتی اخوان المسلمین با آمریکایی ها نشست بعدش در مصر دیدیم ثمره انقلاب که آقای مرسی باشد به قفس افتاد
و بعد
زامبی های لایعقل متوحش مرتجعی به اسم داعش از زیر چتر همین آمریکا راه افتادند تا دیگر نام اسلام به نیکوئی برده نشود.
اخوان المسلمین چه کم داشت که زمین بازیش را با داعش بهم ریختند؟
هیهات اگر بدانی
هم تو که جانم فدای رهبر می گویی
هم تو که مرگ بر دیکتاتور روی صندلیهای اتوبوس می نویسی
هیهات اگر بدانی، که تصمیم پیچیده ورود به سوریه چقدر سخت بود و چقدر جان و مال و کشور تو را، آن سالها بیمه کرد. هیهات اگر بفهمی که دوازده سال در سوریه دوهزار شهید دادیم و دوازده روز در ایران هزار تا!
هیهات اگر بدانی هزینه ای که این جنگ تا همینجای نیمه کاره اش به ما و زیرساختها تحمیل کرد، صدها برابر آن چیزیست که خرج فرستادن چند مستشار از جان گذشته به سوریه شده بود!
بله حق با توست تو از کشورت توقع زیادی نداری. تو به جای کافی، غذای خوب و امنیت نیاز داری، تقصیر اوست که کشور را سر راه درست کرده است. سر راه مطامع جهانخوارها.
هیهات اگر بفهمی چقدر خامنه ای و آنها که واقعا یاریش کردند زحمت ما را کشیده اند. و این که نمی فهمی کمترین پاداشش از دست دادن آنهاست برای همیشه!
هعی خواهر ، دست رو دلم نزار که دلم پره
اینقدر توضیح دادم که بخدا از مغز و دهن خودم خجالت میکشم.
هیهات ...