من این همه عیش را بلد نیستم. عشرت جاده و شب و ستاره و شب نشینی با داستان عبای یمنی آور دوز می کند من را. 

و فیهم مهموم الا و فرج الله همه 

و لا  مغموم الا و کشف الله غمه

و لا طالب حاجه الا ...

 اینجا که میرسه من دست و پامو گم می کنم

چطور هول هولی به راه افتادیم

اصلا نفهمیدم همم را کجا گذاشتم غمم را کجا 

حاجتم را که کلا پیدا نکردم بیاورم...

اما خبر خوب اینکه غم تو ، چش سفید ...ولم نکرد

بلد نیستم غم زبان نفهم تو را ولی ظاهراً او خوب مرا بلد است

من هنوز تصمیم نگرفته ام از دست غم تو به کجا فرار کنم 

اما این خیره سر راه افتاده که با من بیاید غزه

رسانه ها می گویند غزه محاصره است ...

پس چرا اینجا که منم تمام پروازها به مقصد غزه است

علامت سوال