به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش

که نیستی است سرانجام هر کمال که هست

به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش

که نیستی است سرانجام هر کمال که هست

سلام خوش آمدید

گفت که تو با بال و پری ....

يكشنبه, ۲۰ مرداد ۱۴۰۴، ۱۱:۵۳ ق.ظ

موفق شدم نروم.

با میم و برادرم و خواهرهای میم و پسرهام و خواهرشون نرفتم.

اما از همان اول که گفتم نمی روم همکارهام گفتند تو میری، زینت خانوم هم توی آشپزخونه که بهش خبر دادم نمی رم گفت تو میری....یکی دیگه هم توی درونیتام می گفت تو میری 

برای اینکه به همه شون ثابت کنم چقدر روشنفکرم و چقدر جوگیر بشو نیستم و چقدر در مقابل مغناطیس قوی مقاوم هستم به کار چسبیدم و اداره واقعا بدتر از من چسبیده بود به کل هیکلم.

فقط جهت اینکه دونگم را به این ماجرا پرداخته باشم خودم را خشنود کرده بودم به نگهداری از فرزند خردسال و اینکه جایم را توی کاروان داده ام به خواهر میم....

برای نگهداری موفقیت آمیز پسرکوچولو، شبی راه افتادیم پارک ساعی و شب بعدی قایق سواری و شب بعد شهربازی و سرانجام شب جمعه هم امامزاده صالح بودیم.

نشسته بودم فقط به تو فکر می کردم  تو نیمه خاموش خودم تو که در اعماق روشن مانده ضمیرم حضورداری هنوز، اصلا شمع در دست توست، اصلا روحانی کاروان"من" بوده ای و 

"غافلم من درویش"

بعد دیدم یکی صدایم می کند. و درباره چیزی از جنس ابدیت توی روح من کلمه برمیدارد و کلمه می گذارد

درست عین عبدالله توی روز واقعه داشت کسی از دورها صدایم می کرد

چون تجربه نشان داده شنیدن صدایی که هرگز نشنیده ای و حالا هم نمی شنوی و فقط امواجش را حس می کنی، چیز نابی است 

با خودم وعده کردم برای اینکه این صدا را بهتر بشنوم اگر جایی تصادفی کاروانی جمعی کسی می رفت سمت همانجایی که سعی کرده بودم نروم....بروم باهاشان

چند ساعت بعد دوستم پیام داد ....بیا تا برویم 

و تکرار کرد 

از میم استفتا کردم ...مرد جای اینکه بگوید نه این چه کاریست چرا با خودم نیامدی، بچه چطور می شود پول از کجا...گفت ببین دم مرز سیم کارت آسیاسل بخریها زین نخر!

به زینت خانم گفتم ببین دوستم میکه بیا بریم، ولی نگا نه پول دارم نه کالسکه برای بچه تازه هوا هم گرمه

گفت بیا بریم پولش با من کالسکه هم با من بیا بریم 

چاره نداریم که دعوتمون کردن بیا بریم.....

خلاصه چون عقل آنتن نداد از هر شش جهت

دل دل لامصب در عرض چند ساعت ما را راهی کرد

قاعدتا سفر زمینی بدون برنامه و بدون بستن توشه و پول درست حسابی برای سه زن و دو کودک باید خیلی خیلی سخت می بود 

اما باور کنی یا نه...تا این لحظه که چند کیلومتری نجفیم 

از تمام سفرهای قبلی شادتر و آسوده تر و زیباتر بوده 

البته همسفرم فکرهای خوبی دارد برای اولین بار پسرم صندلی جدا دارد و تمام سفر کلافه روی دست و پای من نیست 

 

اما راست راستش اینست که دراین همایش هر چه بی توشه و تدبیرتر بیایی برایت تهیه و تدبیر عالیتر تدارک می شود

 

گفت که تو با بال و پری 

من پر و بالت ندهم 

پیش رخ زنده کنش مرده و پر کنده شدم...

اگه شعر خط رو خط شده تاثیر چای عراقیه...لامصب

  • ۰۴/۰۵/۲۰
  • .

نظرات (۱۱)

واااای ‌.... چه عالی....به من هم گفته بودی با شما می‌آمدم:)

وای از این دعوتهای یهویی....

البته نحن بکم لاحقون ان‌شاءالله....اما باور کن این دو سه روز که چشم انتظار خبر حرکت بوده‌ام دست و دلم به هیچ کاری نرفته و روحم مثل ارواح سرگردان هی توک پایی تا مشایه رفته و سرک کشیده و از ترس بیم هلاک هجر برگشته خودش را سرگرم کرده به هیچ....تو چطور مشغول کار بودی آن هم اینقدر جدی جدی...‌ 

+از متنت بال اشتیاقم اوج گرفته ....خدایا خدایا لطفا.....

 

 

پاسخ:
و دلم چقدر خواست اینجا ببینمت

پس اون شب که رفتی امامزاده صالح، فقط من نبودم که امواج اون صدای بی صدا رو حس کردم.‌‌.. البته خوب وقتی برای دیگران نور هستی ... برای خودت هم حتمن...

برسان سلام مرا...

میم خیلی انسان با درک و با فرهنگی هستن... میدونم که خیلی قدر همو میدونید...

سفرت سلامت...

مسیرت نورانی و سبز...

 

پاسخ:
این زیبا نیست که هرکس هرجا بخواد میتونه با خدا ارتباط برقرار کنه و این ارتباط رو با هر کس دیگه ای به اشتراک بزاره
چقدر چقدر چقدر همه عمر 

ازین فناوری ارتباطی شگفت غافل بوده ام

خدااااای مننننننننن

 

ج۶بخعخچقح۶ثجهف۷فچخلچ۸بچخفخجی

حپرچخی۹۷یهحث۹۶ی۶حقح۶قح۵بج۶بمخز۶حسح۶یح۶سح۶

ماپبپخبچخبچخبچخیجخس۶مقسثحهیح۶ی۹۶ث۶قیخپرمخزج

پاسخ:
اتفاقا الان پسرم داره با همین زبون باهام حرف میزنه 
جوابش چی میشه ...
جواب این جمله که گفتی؟

سلام خانم

 

احتمالا این میشه:

 

منم خیلی خوشحالم صالحجهجلپهث۶جبمتسهخثحهیهحیگستگببیمتزمویانبپترم۶تتینتزموزمتز

پاسخ:
صالحم خیلی خوشحاله 
همه جوره در همه ابعاد 
می ترسم بعد ازین نتونم زندگی تراز این روزها رو براش فراهم کنم تا سال دیگه بمونیم یه لنگه پا معطل این ایام

از بین پست‌های اربعینی این یکی بهم چسبید!

 

هرچه در این راه نشانت دهند

گر نستانی به از آنت دهند

 

گفتند بیا، نرفتید، گفت بیا، برد.

پاسخ:
گر نستانی به از آنت دهند 

این باید شیوه بسیار رندانه ای بوده باشه، به گروه خونی مثل منی نمی خوره
پس بنابراین چاره ای نداریم جز این:
بغض گلوگیر...

حسودیم شد 

به شما نه

به اون دوستتون که گفت :

 بیا بریم پولش با من کالسکه هم با من بیا بریم 

چاره نداریم که دعوتمون کردن بیا بریم.....

 

دلم میخواست جای اون خانوم بودم 

دلم می‌خواست وقتی به من اون کامنت رو دادید اینطوری جوابتون رو بدم

 

دلم شکست 

از خودم

چقدر من عقبم

چقدر خالی ام

 

 

دلم می‌خواد قهر کنم با امام حسین اصلا :)

 

پاسخ:
باید درباره این زن زیاد زیاد بنویسم
زانو درد داره 
انسولین میزنه 
خونه ش یه اتاق سه در چهاره با زیر پله بعنوان آشپزخونه 
تو همین خونه که حداقل هفتاد سال از ساختش میگذره 
دهه محرم روضه میگیره 
زنها میان تو راه پله ها  در و دیوار میشینن 
حاجت میگیرن و میرن 

امروز هلاک گرما و پادرد رسیدیم کربلا 
گفت بریم امام حسین برامون جاگرفته 
نفهمیدم چی شد خادم یه موکب بهمون کارت داد و وارد یه قصر شدیم از تمیزی و رفاه و خنکی و ....
از پنجره اش  گنبد پیداس
هی نشسته گریه می کنه میگه دیدین گفتم
دیدین گفتم

وقتی رسیدیم حرم، هدی که باعث و بانی این ماجراس رسما ازش تشکر کرد که فهمیده بود : چاره نداریم باید بریم

حساب دل اینطوری است ، بی تدبیر ، یهویی، ناب ...

پاسخ:
ای کاش کار دل دوام داشته باشه 
نیت حقی درش رشد کنه و شکی بهش وارد نشه
  • ღ*•.¸ســـــــائِلُ الزَّهــــرا¸.•*´ღ
  • عزیزم سفرتون بی خطر ان شالله

    درامان خدا

    پاسخ:
    ممنونم روزی شما باشه به برکت مولا

    سلام و درود

    خوشا به سعادتتان

    امسال عزیزی خیلی اصرارداشت برویم اما طلبیده نشده بودیم.

    اگر مقدور بود ما را نیز یاد کنید و سلام برسانید. التماس دعا

    شفاعتشون رو برای مسلمانان، شیعیان بطلبید؛ فرج آقا امام زمان ...

    السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 

     

    پاسخ:
    من فقط بهشون سلام رسوندم و سپس یک خروار گلایه 
    سلام حاجی زاده و حاج رمضون رو رسوندم 
    سلام سنوار و هنیه رو 
    سلام ریحانه سادات ارمکی رو 
    سلام برو بچ اینجا رو 
    و گلایه ها هم که راه گلو رو گرفته...

    التماس دعا بانو

    پاسخ:
    حاجت روا باشین و باشیم

    سلام ای دوست:) چه خوشحالم برات!

     

    لطفا سلام منو هم برسون و تشکر کن؛

    و نائب الزیاره فاطمه سادات ساداتی ارمکی هم باش!

     

    خاطرات دوستاش رو خوندی؟

    بسی آروم و محجوب و مخلص و عاشق حضرت فاطمه سلام الله... شعر مینوشته برای حضرت...

    از این بچه میگن بعد یک هفته جستجوی آوار، چیز زیادی پیدا نشد! 

     

    برعکس ریحانه سادات که خدا خواست گل کنه و دل ببره، فاطمه سادات رو خدا گمنام و..... چه میفهمیم از این شهدا؟

    همین دیشب از این خانم ده ساله حاجت گرفتم

    پاسخ:
    😥😭🥺
    امروز توی ترمینال برکت که آخرین منزل سفر بود یه بنر دیدم به چه بزرگی، عکس شهدا مون 
    چقدر زیاد 
    و چقدر بای ذنب قتلت 
    و چقدر سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون 
    چه ناگواره برای بازماندگان این همه خاطره خوب 
    فاطمه ده ساله هم پس اینطور...
    سلام دوستم 
    زیارتت قبول

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی