به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش

که نیستی است سرانجام هر کمال که هست

به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش

که نیستی است سرانجام هر کمال که هست

سلام خوش آمدید

به یک انسان شعر لازم، نیازمندیم

چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ۰۲:۴۸ ب.ظ

یه روز توی جمعی یه چیزی گفتم که همه زیر سیبیلی رد کردند جز یه طلبه که اونجا نشسته بود.

آقا این تا آخر جلسه از روی دوش ما پائین نیومد که نیومد.

گفتم علم با مستی ارتباط داره...

حالا من یه چیزی گفتم

کدوم علم و کدوم مستی رو که نگفتم 

مگه ول می کرد ؟ 

خلاصه اونها ده بیست نفر بودند زورم بهشون نرسید 

اما زورم به شماها میرسه 

چون هم فرهیخته ترین هم اهل دل تر 

هم شعر لازمین گاهی 

شعرین اصن بیشتر وقتها خودتون

در اینجا بر اثر مرور زمان وکبر سن و تطاول ایام میخوام نظریه جدیدی ارائه بدم

شعر یک اکسیر فشرده از علمه

فلذا بفرمایین یه علم پیچیده فشرده که مقدمه یه عالمه علم دیگه است:

از داغ غمت هر که دلش سوختنی نیست

از شمع رخت محفلش افروختنی نیست

گرد آمده از نیستی این مزرعه را برگ

ای برق! مزن! خرمن ما سوختنی نیست

در طوف حریمش ز فنا جامهٔ احرام

کردیم که این جامه به تن دوختنی نیست

یک دانهٔ اشک است روان بر رخ زرین

سیم و زر ما شکر که اندوختنی نیست

در مدرسه آموخته‌ای گرچه بسی علم

در میکده علمی‌ست که آموختنی نیست

خود را چه فروشی به دگر کس به خود، ای دل!

بفروش اگر چند که بفروختنی نیست

گویند که در خانهٔ دل هست چراغی

افروخته کاندر حرم افروختنی نیست

 

میرزا حبیب خراسانی ....فاتحه به روحش

 

  • ۰۴/۰۵/۳۰
  • .

نظرات (۱۳)

شعر 

اکسیره

پاسخ:
جزء معدود موارد که موافق شدین با من

اختلاف نظر پویایی میاره :))

پاسخ:
وای چه جالب ..درست به همون روشی که  اختلاف پتانسیل، الکتریسیته میاره
پس درود بر مخالف من

پدرم خویش را به خاک سپرد

 

در لغت معنی شبح یعنی

سایه ای در خیال می آید

یا به تعبیر دیگری انگار

ابر روی هلال می آید

سایه ای مانده بود از مادر

 

وقت برخاستن نشست ، نشست

عرق سرد روی پیشانی

اشک امانم نمی دهد که پر است

مو به مو قصه از پریشانی

شانه ازدست مادرم افتاد

 

قصه آتش شد آن زمانی که

ریخت آوار شهر بر سر ما

همه شهر آمدند آن روز

طرف خانهء محقر ما

هیزم آنقدر هم نیاز نبود

 

قاریان ، عالمان ، مسلمانان

سوختند آیه های کوثر را

با وضو آمدند مردم شهر

با وضو می زدند مادر را

کارشان قربه الی الله است

 

مادر من خودش یدالله است

کارشان را پراز مخاطره کرد

دست انداخت دور شال پدر

کار را یک غریبه یکسره کرد

نام آن مرد را نمی گویم

 

روز آخر امیدوارم کرد

روز آخر بلند شد از جا

شستشو کرد، گرد گیری کرد

سخت مشغول کار شد اما...

چادر از صورتش کنار نرفت

 

تا بگیرد امانت خود را

دست پیغمبر آمد از دل خاک

پدر خاک آب شد از شرم

رد شد آن شب سکوتش از افلاک

همه دلواپس پدر بودیم

 

غسل از زیر پیرهن سخت است

غرق در خون شود کفن سخت است

جان خود را به خاک دادن بعد

دست ها را به هم زدن سخت است

پدرم خویش را به خاک سپرد...

 

 

+ به نمایندگی از جامعه شعر لازم ها از محبتتون و لطفتون تشکر می کنم💙🏖

 

++ شعری که نوشته بودید خیلی قشنگ بود :)

 

 

پاسخ:
شعری که نوشته اید بسیار سخت بود 
و زیبا 
من شعر لازمها را دوست دارم شاعرها را می بوسم 
تو چقدر شاعری و چقدر زیادت می آورد این دنیا 
دست کم پنج دنیای دیگر لازم هست تا تو در آنها خودی بنمایی
  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • می‌گفتند

    زمان که بگذرد، داغ عشق سرد می‌شود.

    نمی‌دانستند

    این داغ غم است

    که از خاکسترِ همان آتش برمی‌خیزد.

    تو با یک نگاه

    شعله‌ای در جان من افروختی

    و حالا

    در این فراغ طولانی،

    کارِ هر روز من

    میانِ خاطراتِ دور

    آهسته سوختن است.

    سکوت کرده‌ام،

    نگاه کن!

    این لب‌های بسته

    داستانِ همان آتشی است

    که دیگر خاکسترش را هم باد برده و داغش مانده است.

    پاسخ:
    آسمانش سوخته است، زمینی که داغ از دست دادن تو روی خاکش چاک انداخته است 

    ممنون بابت شعر اشکالود

    ایمان صورت تشدید یافته‌‌ی علمه...یعنی علم+ مستی، یحتمل میشه ایمان....

    فرنگیا میگن هنر، شناخت سرشار از عاطفه است....شعر، نقاشی و و و....

    فلذا راه افزایش ایمان از هنر می‌گذره یحتمل...

    #شعرــ لازم:)

    پاسخ:
    ما تخمین زده بودیم شما اهل هنر هستین 
    اما بر آتش فلسفه هم دست دارین 
    این خوبه و درست
    مسیری که شما طی کردین کاملا قابل الگو برداریه 
    شعرلازم بودن شرط شهروند دنیای بزرگتر بودنه   
    ای همشهری دوست داشتنی نادیده

    ظاهراً ما دیر رسیدیم.

    اما برای خالی نبودن عریضه این بیت را تقدیم می‌داریم:

    شعر و عرش و شرع از هم خاستند

    تا دو عالم زین سه حرف آراستند.‌.. الخ

    پاسخ:
    چقدر تمام و کمال 
    عالی 
    ممنون

    برنامه مطالعاتی تابستان من، شعر   و وبلاگهای دوستان بود، روزی سی چهل صفحه وبلاگ خواندم و هر کسی تاثیری در من گذاشت 

    بعضی تاثیرها شدید بود و تا مرز رد دادن و دیوانگی و ناامیدی و شاید شیدایی می برد من را 

    بعضیهای دیگر، تاثیر آن شدیدها را تلطیف کردند 

    نهایتا به این می رسیدم که چقدر کم دارم

    پاسخ:
    آره 
    دغدغه مندها آن هم از نوع اجتماعیش دیوانه ام می کردند که من چقدر سردرآخورخویش روزگار گذرانده ام 
    مادرهای همه هنره ناامیدم می کردند که چقدر بچه هایم را دیمی بارآورده ام 
    حتی عاشقهای شکست خورده هم این خوره را به جانم می انداختند که چقدر قدر خوشبختی و برخورداری و شکست نخوردنم را ندارم
    اما مجموعه این نیشگونها که به من گرفتند من را جهت داد 
    درود بر آنها که به علمم افزودند 
    و درود به صفحه هایی که حین دغدغه و روزانه نویسی شعر ازشان می چکید

    شعر حرارت قلب و داغ روح ه ...

    پاسخ:
    به به از یه شاعر دست بر آتش 

    سلام و درود

    بزرگان اهل قلم نوشته اند؛ کوچک جمع رخصت نوشتن می خواهد؛ با اجازه:

    تو را می بویمت اما
     نیستی
    در این خلوت گزینی های دل رنجور
    تو را می جویمت در بستر نیلوفر خویشم
    من آنقدر مست این عیشم

    که خود مختار می نوشم 
    از این آلودگی ذهن سرتاسر گرفتارت
    که هر شب می کند تکرار
    تو را در این فضای بی سرانجامی آغوشت
    تو را زین لودگی های کسالت بار تنهایی
    برت می گیرم و میریزمت در جام تنهایی
    غوطه می اندازمت در خواب بی تکرار 
    که شاید باز در یادم
    بیاسایم از این زندان بی پروای تنهایی

     

    پاسخ:
    غوطه می اندازمت در خواب بی تکرار...
    چه دلتنگی عمیقی داری شاعر
    سلام و درود
  • محمد قاسم پور
  • سلام علیکم

    از منظر صنایع منطقی، این هم شعر است: 

    «چون هم فرهیخته ترین هم اهل دل تر 

    هم شعر لازمین گاهی 

    شعرین اصن بیشتر وقتها خودتون»

    «شعر یک اکسیر فشرده از علمه»

     

     

     

    شعر ابزار است و خیلی از اوقات، از این ابزار استفاده‌های بد می‌شود:

     

    وَ الشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُنَ(224)
    أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فىِ کُلّ‏ِ وَادٍ یَهِیمُونَ(225)
    وَ أَنهَُّمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ(226)
    إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ ذَکَرُواْ اللَّهَ کَثِیرًا وَ انتَصَرُواْ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ  وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ(227)

    پاسخ:
    صنایع منطقی؟ 
    لطف شماس که این شعره یا چی؟ 
    این که گفتین شعر ابزاره باز به ازینه که بگیم شعر ضلالته 

    ممنون بابت آیات

    کسانی که با شعر مانوس میشن خیلی برای بقیه قابل درک نیستن ... اما خب شعر چیزی در خودش داره که شاید بیشتر آدمهای دردمند رو به سمت خودش جذب کنه 

    من یکی از حسرتهای زندگیم اینه ک چرا نمیتونم شعر بگم؟

    و به قولی

    «چه حرفها که درونم نگفته می ماند

    خوشا به حال شماها که شاعری بلدید»

    ولی خب چون نزدیک ترین آدمهای زندگیم شاعرن میبینم که شاعر بودن دردسرهای زیادی داره ... 

     

    در هر صورت آدم فقط باید به شعر مبتلا بشه تا بفهمه یعنی چی 

    پس خیلی از واکنش های عجیب دیگران تعجب نکنید :)

    پاسخ:
    نزدیکترین آدمهای زندگیتون شاعرن و خودتونم با شعر مانوس هستین 
    و از ابتلا به شعر می نویسین...
    قدرت کلماته یا احساس یا شهود، هر چی هست خیلی محصول ویژه ایه

    او با اِقرا آغاز کرد...

    قرنها بعد، در ظاهر شاعری با بشنو...

    اِقرا‌‌‌‌‌‌‌ باسم ربک الذى خلق...

    بشنو این نی چون شکایت می‌کند...

    شعر بوسه های خداست ، از لبان اولیای خدا ، بر پیشانی جان و روح ما... 

    محرم این هوش جُز بی‌ هوش نیست...

    که او پیشانی میبوسه...

    که ما باید تلطیف بشیم ، برای روزی که قراره دستانش رو ببوسیم...

    ای فدای تو همه بزهای من

    ای بیادت هی هی و هی های من...

    .

    .

    .

    من جور دیگری بلد نیستم خدا رو بپرستم،همینقدر ساده و عشایری وار...و شاعرانه...

    بهار چقدر زیبا نوشت...

    یحتمل راه افزایش ایمان از هنر می‌گذرد...

    و شعر ... تک سوارِ این طریق است...

    شعر کلام خداست ... از زبان اولیای خدا...

    که زمین خدا ... هر گز خالی از اولیای خدا نخواهد ماند...

    و خدا علم مطلق است و هنر مطلق و ذات مطلق و وجود مطلق و عشق مطلق...

    پاسخ:
      و صوفی چشم ماست....
    طلا نوشتی، 
    اشکال نداره نظر از مطلب خیلی غنی تر باشه؟؟؟؟
    شعر بوسه های خداست ، از لبان اولیای خدا ، بر پیشانی جان و روح ما... 

    محرم این هوش جُز بی‌ هوش نیست...

    خدا وکیلی شعری و شوری 

    شاید بشه گفت شعر خوب یه در جدید به دنیای جدیده و حاصلش یه حال جدید یا دید جدیده

    پس درواقع میتونه موجب یک پارادایم شیفت بشه

     

    پارادایم جدید یعنی بابی جدید در علم 

    پاسخ:
    اولا که خیلی باسوادی 
    دوما که خیلی خوب فکر می کنی 
    سوما که خیلی خوب حرف میزنی 
    چهارما که استدلالت قویه 
    اینم یه باب جدید به علمه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی