به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش

که نیستی است سرانجام هر کمال که هست

به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش

که نیستی است سرانجام هر کمال که هست

سلام خوش آمدید

داشتن اشتراکی

دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۴، ۰۵:۲۷ ب.ظ

گفت برای چی اینقدر بستگی پیدا کردی بهش؟  چشم و ابروش تو رو گرفت؟ 

گفتم قبل ازینکه چشم و ابروشو ببینم بار این بستگی، بسته شد. من مبتلا به نگاهش شدم.

 

گفت دیگه بدتر، یعنی کار فقط کار چشمش بوده بی مشارکت ابرو؟ حالا مگه خیلی شهلا بود چشمش؟ 

گفتم  د ن د .....دارم میگم نگاهش...اون طوری نگاهم کرد و چیزی در من دید و از دیدنش یک آن به وجدی اومد و یک کلمه تحسینی به زبون آورد که کل عمرم و ایام  قبل تولدم و ایام بعد مرگم تشنه اینطوری دیده شدن بودم....

خسته بودم از تحسین شدن به خاطر تحسین کردن

تحسین شدن به خاطر چشم و ابرو 

به خاطر منافع 

خسته بودم از دیده نشدن ، از گم شدن 

و نا امید از پیدا شدن 

و راه پیدا کردن به ملکوت خودم

آره من بستگی پیدا کردم  به نگاهی...

برای خدا بندگانیست که با نفسهای خودشان مریض شفا میدهند 

یا با نگاه خودشان، از توی جوب آدمها را در می آورند و به ملکوتشان راه نمایی می کنند....

ای کاش اینجور نفسها و نگاهها با همه مردم شهر به اشتراک گذاشته شوند 

دوست داشتن اینجور آدمها، یک دارایی مهمه

شاید داشتن زمین و سرمایه  به صورت اشتراکی امکان پذیر نباشه 

شاید کلا مالکیت، اشتراک بردار نباشه...

یک دارایی که نباید سرمایه شخصی کسی بشه 

دوست داشتن 

اینجور آدمهاست

اینجور مرام اشتراکی ای،  مورد تایید اسلام و سایر مکاتب هم 

هست؟

 

 

  • ۰۴/۰۷/۱۵
  • .

نظرات (۴)

کنت کنزا مخفیا...

پاسخ:
خب البته اون جمله امضای حضرت حق پاشه 

مارا نرسد .....
  • هیپنو تیک
  • چقدر این انعکاس ها بهار میشه برای روح آدم گاهی....

     

    اما کاش همه ی آینه ها تا ابد آینه بمونن 

    بعدا نفهمیم آب بارون بودن 

    بعدا نفهمیم شیشه ی رنگ بودن....

     

    کاش آینه ها جیوه بمونن 

     

    آلومینیومی نشن...

     

    با این وجود انعکاسی که دادن درسته

    و اون انعکاس واقعا در ما هست

    و اون منعکس کننده در لحظه ی انعکاس واقعا زلاله 

    واقعا صادقه در اون لحظه

    گیرم حتی بعدش کدر بشه

    حتی بعدش گربه رد بشه و به هم بزنه آب شفاف بعد برف های زمستون مادی فرشادی رو ....

     

    بعد از خودمون می پرسیم پس جرا آب گل آلود شد؟

    پس چرا صفحه زلالش به هم خورد؟

    دیوان حافظ رو باز می کنیم تا ببینیم به جواب می رسیم یا نه...

     

    می بینیم از قول خدا نوشته:

     

    "گفتا منش فرموده ام تا با تو طراری کند.... :)"

    پاسخ:
    گفتا منش فرموده ام تا با تو طراری کند...
    تو چقدر خوب می فهمی ....هم متن رو هم دل رو 
    و هم قضای آسمان و قضایای زمین رو 
    امان از مادی فرشادی


    +کاش طراری رو رها نکنن 

    +آیینه روی ا ...آه از دلت آه

    سلام و درود

    ما که آن نگاه را شکستیم ...

    انعکاسش را برگرداندیم تا مبادا بسته اش شویم

    اما خب خدا چیز دیگری می خواهد؛ سوی چشمان را دوچندان و چشمان را گشاده تر می کند.

    نمی دانم ماجرا چیست ولی هم می خواهم و هم نمی خواهم..

    پاسخ:
    شکستن نگاه و برگرداندن انعکاس کار خوبی نبوده، اما خب شاید چاره ای نداشتین....

    تو که گویی نظر نکنم به روی خوبان ...

    خدا؟نمیشناسمش

    پاسخ:
    خدا که کلا با نشناختن شناخته میشه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی