چگونه دوستم میداری؟
دختر پادشاه فعال فرهنگی است. زیبا و رعنا و تحصیل کرده و پولدار هم هست. خیلیها میخواهندش.
چند وقتی است برایش خواستگار آمده. پادشاه هم از روش سنتی مسابقه گذاشتن بین دامادهای احتمالی دست برداشته. این یکی را گذاشته خود دختر انتخاب کند.
شاهدخت مصاحبه برگزار میکند . از طریق "پرس لاین". خیلی ها توی شایستگی های اولیه رد میشوند. اما میمانند چند نفری که باید بینشان انتخاب کرد.
خسرو، خوشتیپ پولدار و از خانواده سلطنتی کشور دوست و همسایه مانده است و شهروز، خوشتیپ و درجه دار ارتش.
شاهدخت هنوز هیچ کدامشان را ندیده و میترسد ببیندشان. مخصوصا در این مانده که کدام را اول ببیند.
وقتی به من مراجعه کرد قصه زندگی آخرین ملکه فرانسه را برایش تعریف کردم و روی این موضوع تاکید کردم که ماری آنتوانت خواهان زیاد داشت و همسر خودش را هم دوست نداشت ولی قیود اخلاقی را در حد عرف رعایت می کرد.
اما از بین همه کسانی که خواهانش بودند یک نفر بود که ماری را تغییر داد...
کسی که در دوست داشتن ماری شیوه سختی را در پیش گرفته بود. شیوه درستی را در پیش گرفته بود. شیوه پر پیچ و خمی را در پیش گرفته بود.
آن یک نفر با شیوه دوست داشتنش روح ماری را شکوفا کرد.
به شاهدخت گفتم
قبل از اینکه خسرو یا شهروز را ببینی، ازشان بپرس
چگونه دوستم میداری...
شاهدخت میگوید برای اینکار باید دست از شاهدختی بردارم و بیافتم توی جامعه. اینکه می دانند دختر پادشاه هستم کار را خراب خراب میکند.
میگویم
باید بدانند و بتوانند طوری دوستت داشته باشند که دختر پادشاه بودنت مزاحم آن طور دوست داشتن نباشد.
میگوید
هنوز نمی فهمم کیفیت و کمیت دوست داشتن آدم چه کمکی به او می کند؟ چه فایده ای برای آدم دارد؟
می گوید
هنوز نمی فهمم چرا دوست داشتن آدم ها را بلد نیستم
می گوید
دوست داشتن چیست اصلا؟
می گویم
به باباجان پادشاه بگو که یک رشته جدید در دانشگاههای کشور افتتاح شود به نام فلسفه عشق
به باباجان پادشاه بگو که اینکه دانشمندان کشور به فلسفه علم می پردازند آیا خود دلیل محکمی نیست بر اینکه دلدادگان کشور هم به فلسفه عشق روی بیاورند؟
می گوید ترجیح می دهم پیش رمال دربار بروم و از او داروها و طلسمات مربوط به محبت را بگیرم ....
می گویم:
بیا دوتایی برویم حداقل پیش روحانی دربار تا بهمان دستوری، وردی بدهد. که عشق را تجربه کنیم که لطیفان گفته اند عمرمان تباه است اگر تجربه اش نکنیم.
- ۰۴/۰۷/۲۴

به نظر من اونی زندگی رو قشنگ میکنه که وقتی با شاهدخت تنها میشه فکر نکنه که با دختر پادشاه تنها شده، اونی که تو تنهایی فکر میکنه با همسرش تنها شده بهترین انتخابه...
تو برخورد اول هم میشه اینو فهمید، اونی که خودشو جلوی دختر پادشاه کوچیک نبینه یعنی انتخاب درست...
کسی که خودشو به خاک میماله یا خودشو تحقیر میکنه انتخاب درستی نیست..
انسان باید در هر زمان و مکانی خودش باشه، چه خوب و چه بد...