جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش
نازنین ما پیشرفت کرده ایم. ما توانستیم دوری بیشتری را دوام بیاوریم. نازنین پریشب گفتند عمه جان محتضر است،فردا چاشت گفتند رفت. غروب رسیدیم به ختمش.
نازنین بهترین جا برای دیدار، مراسم ختم عمه جان بود.
نشستیم یک دل سیر مرگ را تماشا کردیم و باخبر شدیم بعد از اتفاق ما، مرگ چقدر خواستنی تر شده و بزرگترین جشن، مراسم گریه زاری است.
نازنین تو را می شود تند تند ندید
اما نمی شود تند تند با تو صحبت نکرد.
مثلا چطور تاب بیاورم که خبرهای دردآور جهان را با تو در میان نگذارم؟
از خشم مقدسمان چطور برای هم حکایت نکنیم؟
چطور من به تو نگویم که دوست داشتم در ویرانه های غزه با تو قدم بزنم . آخ نازنین کاش آنجا بودیم و همه سی چهل باری که آتش بس نقض شده برای ضامنهای توافق، پیامهای غیرت انگیز می فرستادیم.
کاش ما جزو بازماندگان صمود در زندانهای اسرائیل بودیم و برای هر لحظه ادامه خلاف قانون این محاصره، جهان را شخم می زدیم...
کاش تمام خمودیها و افسردگیها را با یاد تو جارو می کردم
کاش هر روز از تو، توبه نمی کردم
کاش ....
- ۰۴/۰۷/۲۵
و امروز سالگرد شهادت یحیی سنوار بود