تنازع بقا
خنده ام می گیره از این حالت با پا پیش کشیدن و با دست پس زدنی که توی نفس خودم دارم.
پریروز فکر کردم که از طرف خاله زاده ای که زمانی مثلا تا دم خانه ما آمده بوده که یعنی خاطرخواهی و خواستگاری، دعوتیم به باغی
و حالا که بعد این همه وقت یادی از من شده فکری شده بودم که خب یعنی کدورتهایی که آن روزها پیش آمد تمام شده و اصلا جایش را به یک نوع صلح همراه با مبلغ بی خطری از عاطفه داده است...
اما نفسم ناز می کرد و رضا نمی داد و می گفت اصلا من که هنوز بابت آن حرفها دلخورم و ....یک وضعی...
البته اینها رو به استعاره و تمثیل نوشتم ....خاطرخواهی و باغ و بیست سال پیش همه ش استعاره بود
ولی این واقعی بود که با خودم درگیر شدم
کم مانده بود خودم بروم بین آن پسرخاله و خودم واسطه بشوم که خودم کوتاه بیاید....
بعدا همسرم گفت که اصولا هدف از دعوت، برادرم بوده و من چون آنجا بوده ام دعوت شده ام که زشت نباشد
حالا نوبت نفس کنف شده من بود که دلش بخواهد این طوری نبوده باشد که همسر می گفت....
حتی با خودم خیال کردم که همسر دارد حسودی می کند و غیرتی شده شاید و اصلا نزدیک بود از دستش ناراحت بشوم
اما همسر عاقل با صبوری و نقل کردن آنچه تصادفی شنیده بود متقاعدم کرد که نخودی ای بیش نیستم.
با همان فرمان استعاره آمده ام جلو، تا اینجای متن
اما از اینجا به بعد
خود خودمم
عور و دلشکسته و خندان با چشم نمناک
عیب ندارد اما
اصولا چرا برای اینکه باور کنم شانیت معشوقی و قابلیت سایه انداختن عشق روی سرم، در من هست به احیای اتفاقات گذشته نیاز دارم؟
این چه کمبودی هست که بابتش تا خاطرات بیست سال پیش را الکی احیا می کنم؟
یا گاهی آمار بازدیدهای وبلاگم را
چرا
چون کمبود عاطفی دارم. خب چرا کمبود عاطفی دارم؟
چرا اجازه می دهم هر رفت و آمد و بود و نبود بیرونی ای من را بشکند؟
با وجود تمام حرفهای انگیزشی و خودیاری راستش را بخواهی ای من ای تو ای باقی مردم:
باور کردن به خود زورکی نیست. ما آدمها خیلی چیزهامان به هم دیگر بسته است و با شعار دادن هم نمی توانیم به خودمان تلقین وارستگی بکنیم.
ما آدمها دوست نداریم از دست بدهیم....
اینها شاید طیق روان شناسی تکاملی بخشی از تنازع بقا باشد
اما غیر از آن مربوط به اسرار روح ابدی ما ست.
لااقل من یکی که خودم را دارم با این جور معنویات بخور میدهم که نچایم!!!!
- ۰۴/۰۷/۲۷

خدایا کمکم کن که از وهمها عبور کنم
خودم را تحقیر نکنم
خودم را تنزیه و تقدیس هم نکنم
خدایا من و فکر و عاطفه ام را خرج کسانی بکن که خودت سر راهم قرار داده ای و نه کسانی که شیطان با یادآوریشان قصد تحقیر و آزار من را دارد