به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش

که نیستی است سرانجام هر کمال که هست

به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش

که نیستی است سرانجام هر کمال که هست

سلام خوش آمدید

داستان کجاست

جمعه, ۳ آبان ۱۴۰۴، ۰۱:۱۴ ب.ظ

روی تخته نوشت: بهترین دونده های جهان سیاهپوستها هستند.

برگشت سمت ما که: این داستانه؟ گفتیم نه

باز نوشت: بهترین تیراندازهای جهان، سفید پوستها هستند.

هنوز برنگشته بود سمت ما که گفتیم داستان شد.

----

داستان شد. همه چیز داستان شد .

تو می دانی چرا چشمهای من خیسند؟ 

می دانی بیشتر عمر زیبای من گذشت. جوانی در حال وداع است. کمرم شهادت می دهد و گره های پیشانیم داد می زنند. 

گفتم گره، آخرش هم نفهمیدم همه روزهایی که گذشت مقدمه کدام گره در داستانی که من هستم شد.

می ترسم وقتی روی تخته می نویسندم فرشته ها بگویند این که داستان نشد...

من تازه دارم چشم باز می کنم. تازه دارم دوست می دارم 

چشمهایم خیسند، گره داستانم کجاست....

باید وقتی روی  تخته می نویسندم ، تو جمله ای اضافه کنی 

تا فرشته ها  بگویند 

این داستان نشد،به  دوست داشتن تو تبدیل شد...

  • ۰۴/۰۸/۰۳
  • .

نظرات (۴)

عالییییی

عالییییی

عالیییی

پاسخ:
هدی حالت خوبه؟
فراموشی رمز عبور بزن


ممنونم بابت عالییی

خوش به حال خانم هدی که تونست بخونه.

من که اصلاً متوجه نشدم.

 

 

برای خانم مهتاب «تلاجن» نوشتم ایراد از منه که امروز ذهنم تنبل شده :(

پاسخ:
 نه بابا این چه حرفیه
ناخوانا بود
هدی توی کلاس بود وقتی این داستان کجا بود
  • 💕 پسر خوب 💕
  • همیشه بعد اینکه پست شما رو میخونم یه ایده و یه فکر به ذهنم میرسه، اما این بار یه چیز دیگه هم اضافه شده...

    اونم یه حس و حال خوبه....

    پاسخ:
    همیشه به حال خوب
  • سارا سماواتی منفرد
  • خیلی زیبا و خواندنی و تامل برانگیز 🥰🤩

    پاسخ:
    لطف دارینها

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی