به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش

که نیستی است سرانجام هر کمال که هست

به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش

که نیستی است سرانجام هر کمال که هست

سلام خوش آمدید

سند چشم انداز

جمعه, ۱ آذر ۱۴۰۴، ۰۹:۰۸ ق.ظ

تا شاعر هست انسان برای رشد کردن، دستورالعمل کم نمی آورد.

دیشب یک کاسه خمیر اینقدر تا صبح پیشرفت کرد که جای شش تا پیراشکی، چهارده تا تولید کرد.

تا شعر هست انسان خمیر فطیر ور نیامده ای چرا باشد؟

گرچه  احمد عزیزی، در شطحیات نوشته است ..عشق مثل تهمتی به سراغ آدم می آید. 

اما این را هم نوشته است که در دوست داشتن نمی توان مقلد بود و هرکسی باید در عشقبازی به درجه اجتهاد برسد.

نفرت دیگر چه صیغه ایست، گمان نمی کنم صیغه شرعی باشد و بچه هایش حلال زاده باشند.

البته 

من که دیگر دستم قلم بشود برای تو بنویسم . خودت گفتی دیگر هم پیامی از شما نبینم لطفا با تشکر

خب می دانیم که نمی بینی و تو نمی توانی انکار کنی که این خطوط را ندیده ای و نخواهی دید

تو مثل گنجشکی توآمدی. از شکستگی همان شیشه که چهل ها سال است شکسته است و به فکر هیچ پرنده ای نرسیده بود که سری تو کند حتی به نوای عطوفتی یا دانه ای 

اما آنقدر مثل آدم زل می زدی توی چشمهای آدم که آدم باورش نمی شد هر چه می گفتی در اصل پرنده ای و باید بروی ...پرنده ای که لانه ای روی هیچ درختی ندارد و جلد هیچ پشت بامی نشده است. گفتی تا حالا از صدها پنجره سر به درون صدها دل کرده ای و نگفتی که قاتل زنجیره ای گربه های محل خود خودت بوده ای.

برایم دیگر هیچ چیز مهم نیست. شاید فقط خدا کمی از درجه اهمیت پایین نیامده باشد. دیگر عشق هم از چشمم افتاده است. نه به خاطر اینکه می سوزاند . چون وقتی پای آتش همه چیزخواری مثل تو در میان باشد آدم نسوزد چه کار کند. می سوزاند که بسوزاند لابد لایق سوزاندن دیده که می سوزاند

مساله این است که ما باید پیشرفت کنیم ...و از وقتی صیغه متنفرم را صرف کرده ای دیگر پیشرفتی در کار نیست.

این عمده ترین موضوع است

ما باید نه تنها در علم که در عشق هم پیشرفت کنیم و تو این را می دانستی و هرگز از آن حرفی نمی زدی. گفتی در اصل پرنده ای و نگفتی در اصل یک لشگر داری که همه زمینهای جهان را باید زیر سم اسبهایش بگیرد. و برای همین وقت نشد نصیجتت کنم که لطفا کشتزارهای دیاری را که ترک می کنی لگد مال نکنند سوارانت و مساجدش را سرگین آلود اسبهایشان. نصیحتت کنم که قالیچه های دختران روستایی را که در رویای سواری دوردست دارند می بافند، به شمشیر از دار پایین نکشند

ما باید پیشرفت کنیم و عمده این است که بدانیم چقدر جا برای پیشرفت وجود دارد هنوز

مثلا بفهمیم که وقتی دیگر کوچکترین تمایلی به تکلم نداریم معنی اش این نیست که متنفر شده ایم. عشق که فقط یک شهر و یک دهر ندارد. بی نهایت دنیا برای تسخیر وجود دارد که هر کدام از این دنیا ها خودشان بی نهایت هستند و بنابراین هیچ وقت جا کم نمی آید که ما مجبور باشیم از کلمه متنفرم استفاده کنیم.

من مدام دور آگاهی بدبخت بیچاره ام حجاب می کشم تا نفهمم در اصل این کلمه متنفرم را وقتی بر زبان آوردی که دوستت از دست من و از دست تو با هم رنجید.....یا تو ترسیدی رنجیده باشد و تو فکر کردی من یک متجاوز وقیحم که چشم به زمینهای تحت اشغال تو دارم و می خواهم اسرائیلت را از کرانه های باختریشان بیرون کنم.

آخر زمین خدا به این بزرگی...چه نیازی به این کارها بود....

حیف که من نمی توانم فعل تنفر و فعل فراموشی را صرف کنم . حیف که قلب من طفل لکنت گرفته ای است ..زبانش گیر کرده است.

حیف و برای همین است که نشسته ام اینجا و سند چشم انداز می نویسم. تا حالا به شیوایی و طنز نهفته در این عبارت، گیر کرده ای

سند چشم انداز پیشرفت

ای نازنین بیدار شو ....خیلی کار داریم ها

  • ۰۴/۰۹/۰۱
  • .

نظرات (۴)

چقدر خوب مینویسی شما

پاسخ:
چقدر خوب می خونین شما
  • الینا تیزرو
  • چقدر قشنگ نوشتی رستگی جونم🥹

    مخصوصا اون دو قسمتی که نوشتی  باید علاوه بر علم تو عشق هم پیشرفت کنیم..و اونجا که نوشتی صیغه متنفرم رو صرف کردی دیگه جای پیشرفتی نیست..

    قلمت همیشگی بانوی دوست داشتنی🩷

     

    پاسخ:
    روحت شاد 
    فکر نمی کردم از این خطوط ذوق کنین
    ذوقتون سرشار
  • الینا تیزرو
  • عزیزمم قلمت اینقدر قشنگه ذوق میاره ، ممنونم همچنین خودت🥰

    پاسخ:
    خیلی لطف دارین شماها و خصوصا تو الینا
    شکلک لپ قرمزی
  • الینا تیزرو
  • عزیزمی🌸😍

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی