مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو

اضطراب دارند اطرافیان، نگران نتایج انتخاباتند و من خرم دل تر از آنکه غیر از نقطه مطلوبم چیزی را ببینم.

فقط یک چیز هست، توی آسانسور که با خودم تنها می شوم، نگاه که به قیافه ام و چروکهای پیشانی می افتد، ناگهان ته دلم خالی می شود....از کجا آورده ام این خوشی و خرمی و آسوده خاطری را.

در مورد خودم و عاقبت بخیری ام چرا نگران نیستم...،

از کجا می دانم مسیرم و مصیرم به کدام سو است؟

رها شده و بی پناه، با چشمهای ترسیده نگاهم می کند آن موجودی که توی آینه آسانسور با من است.....

 

ای خدای حسابی، چقدر بدی تو. 

همه چیز به دست توست و همه جای عالم محضر توست و همه ی صرخه های عالم موثر است و همه ی دعاها کاری است و هنوز آنروا باید بیاید پیغام بدهد که اوضاع مردم غزه در تابستان بحرانی است.

با ما چه کار می خواهی بکنی؟

از ته دل دارم گریه می کنم

اینجا توی اداره پشت میز

شرایط بسیار حاد و گرسنگی شدید نوزادان در غزه

 

از طریق شماره حساب‌های زیر متعلق به بنیاد خیریه ام الیتامی الخدیجه الکبری، می‌توانید در توزیع مایحتاج مورد نیاز میان مردم غزه سهیم شوید.

 

بنیادخیریه ام الیتامىٰ الخدیجة الکبرىٰ سلام الله علیها 

——————————————-

بانک پاسارگاد 

شماره کارت : 5022291329674046

شماره حساب : 2308100179177931

شماره شباء : IR710570023081017917793101

——————————————

بانک ملت 

شماره کارت: 6104338926896834

شماره حساب : 8899889953

شماره شبا: IR210120020000008899889953

 

🔻🔻🔻

با اسکرین‌شات همراه شوید

@screenshotpersian

وا رفتم. یا حسین.

نصیرات را به خاک و خون کشیدند و چهار اسیرشان را آزاد کردند.

ششصد کشته و زخمی

یک روز سیاه

ما در این جهان چه کاره ایم؟

پیروزی از آن کیست؟

چه اهمیتی دارد که لاهه به اسرائیل گفته است کودک کش

چه اهمیتی دارد که بچه ی من دو روز است بخاطر ست شدن تی شرتش با برادرش، شنگول است؟

چه اهمیتی دارد که اسم ما محور مقاومت است؟

وقتی....جز تماشا .....

من نمی توانم ....

به نویسندگان مبتدی توصیه می کنند، اثرشان را بر حادثه و تصادف بنا نکنند، به نویسندگان بزرگ اما هیچ توصیه ای نمی کنند، چون آنها بر همه چیز کتابشان فرمانروا هستند.و هیچ حادثه ای خارج از حیطه حکمت اندیشی خالق اثر نیست. 

در جائی که بند نیامدن آتش در غزه و رفح بیش از همه به تکبر نتانیاهو، مرتبط است، مثل آن روز که قصه ی بنی اسرائیل با تکبر فرعون، پیوند خورده بود، چرا نویسنده بزرگ بار دیگر قلمی از آستین بر نیاورد و حادثه ای که یک جهان را خشنود می کند رقم نزند؟ 

شاید ماجرایی که امروز دستمان را به دعا بلند کرد نشانه ای باشد، برای اجابت دعایی که در آن نکوشیده ایم. همانطور که ماجرای رزق بهشتی مریم، دل زکریا را طور دیگری به محراب برد، دعای ما برای نجات رییس جمهورمان، شاید قرار است با دعایی برای بی سرانجام شدن شخص نتانیاهو، همراه باشد.شاید حواسمان خوب به دعا جمع نبوده است....دعا کنیم طوری که بتوانیم با قدرت به خدا بگوئیم:

و لم اکن بدعائک ربّ شقیا

بسم الله الرحمن الرحیم

سناتور آمریکایی پیشنهاد انداختن بمب اتم بر سر مردم غزه کرد. فردا شاید آن یکی صحبت از بمباران شیمیائی و میکروبی بکند. همه شان عاجز شده اند، از خود می پرسند مگر می شود کل تمدن غرب در این مقابله کم آورده باشد؟ به این عجز اعتراف نخواهند کرد، حتی ممکن است تندروهایشان، احساس کنند تندروی بیشتری باید نشان بدهند.اما سوال اینجاست : دیگران، یعنی همه ی جهانی که نه با غزه است نه با اسراییل تا کی تماشاچی خواهند ماند، تا کی به اعتراضها و قدرت نمائی های کم اثر بسنده خواهند کرد. رئیس این ماجرا کیست؟

مهم نیست بیداری رجب طیب اردوغان تحت تاثیر عملیات حسن ساکلانی هست یا نه. چرا مهم هست ازین نظر که ارزش کار یک نفر را مشخص می کند. یک شهروند ترکیه ای که بخاطر عادی بودن روابط اسراییل و ترکیه ویزای گردشگری می گیرد و در اسراییل علیه نیروهای نظامی، عملیات استشهادی می کند.

اما موضوع فقط حسن ساکلانی نیست .اینطور بگویم حسن ساکلانی فقط یک نفر نیست، آرون بوشنل فقط یک نفر نیست و این چهل و چند هزار شهید و صد و چند هزار زخمی غزه فقط یک عدد نیستند. و آن دو هزار و چهارصد دانشجویی که با خشونت در دانشگاههای آمریکا دستگیر شدند، هم عدد نیستند. نه تنها یک عدد نیستند که یک تاریخند . اگر بعد از هفت ماه جنایت بی سابقه، رجب طیب اردوغان از قطع تجارت با اسراییل دم می زند، آن هم مردی که کمیت مردم سالاری اش لنگ می زند، به خوبی می توان حقیقتی را کشف کرد. امروز همان روزی است که انسانها فوج فوج به حقانیت فلسطین می پیوندند از آرون بوشنل سینه سوخته تا رجب طیب اردوغان ریاکار. این یعنی پیروز جنگ همین حالا مشخص شده است. پیروزی ای بسیار شبیه پیروزی فتح مکه. درست است که آنجا هم منافقان و ابوسفیانها و یهودی مخفی ها ظاهرا مسلمان شدند تا بعدا سر فرصت موج سواری کنند و کیسه هاشان را پر کنند. اما ای تاریخ هشیار باش و غلبه ی گفتمانی غزه ی خون بر اسرائیل شمشیر را ثبت کن. و ای مسلمان امروز همان روزیست که باید سوره نصر را دوباره بخوانی تا جای خودت را در یاری این حقیقت به خاک و خون کشیده شده پیدا کنی.فسبح بحمد ربک واستغفره ...

ادامه دارد

راستی آیا حسن ساکلانی همان امام جمعه ای نیست که روز عید فطر خطبه نخواند و گفت وقتی مسلمانها بیدار نمی شوند چرا خطبه بخوانم؟

برنامه داشتن یا نداشتن، مساله این است:

 ⚡️«این مقداری که شما(تشکلها) راجع به توقّع از دولت و نظام و شخص حقیر و مانند اینها اینجا بیان کردید، بدانید چند برابرش من از شما توقع دارم

🔹 بدانید در زمانه دولت سازی هستیم. از دوران نظام انقلابی عبور کرده ایم. فقط نق نزنید. ایده بدهید برنامه بدهید، فکر کنید، راه حل بدهید. در این جهت که رسالت تاریخی شما در آن است.

 

🔹 «این حوادثی که در سطح منطقه و در سطح دنیا شما را به هیجان می‌آورد و به آنها افتخار میکنید، مربوط به کشور شما است، مربوط به جامعه‌ی شما و به انقلاب شما است.»

این ها همه محصول تلاش کشور و پیشرفت آن در الگودهی است. متوجه شدید یکی از سر فصلهای مهم نقش ایران در حوادث منطقه و دنیا را؟ همین را پیگیری کنید، همین را دنبال کنید که عقب ماندگیهایش جبران شود. 

(آرمان جهانی که باید دنبالش کنید این است) 

 

🔹 من خیلی حرفها میزنم، میشنوید، ولی دنبال نمیکنید. چرا دنبال نمیکنید؟ مشغول چه کار مهمتری هستید؟

گوینده جملات بالا همان شخصیتی هست که در مورد عملیات وعده صادق، قاطعانه خواستار طراحی گام دوم و سوم عملیات پیش از اجرای گام اول بود.

در شرایطی که دشمنان در غزه بندر می سازند و رفح را برای تبدیل شدن به جبهه ای جدید با توزیع چادر آماده می کنند و سی برابر همیشه دلار رواته تل آویو می کنند و در حال گسترش آتش جنگ هستند، 

ما چه کرده ایم؟

آیا داستان تاریخی جدیدی را که نوشته می شود، خوانده ایم؟

برنامه ی ما چیست؟

از هر مذهب و ایده و گرایش سیاسی که باشیم روی داغ زمین در غزه چشم نمی توانیم ببندیم. 

چشم بستن روی این مهیب بی همانند، نابینا وارد زندگی بعدی شدن است.

این هم که ندانیم جای ما در این هنگامه کجاست مزید نابینایی و بی دست و پایی است.

ما روز اول هیچ دوست نداشتیم ماه رجب برسد و غزه کشتارگاه کودکان باشد، تحمل آتش روی سر مردم گرسنه گروگان گرفته شده در ماه رمضان را که هیچ نداشتیم.

ولی آیا خبری برنامه ای رسانه ای رهیافتی برای اربعین و ماجرای یک سره خونبار غزه داریم؟

با چه دلی به زیارت حسین بن علی برویم و اجتماع بیست و اندی ملیونی را به رخ جهان بکشیم وقتی، برای غزه نصرت مردانه و متحدانه تدارک نکرده باشیم؟

جدا جا دارد لااقل برای اینکه امام حسین ِهر ساله ما را بپذیرد روی این پرسش کار کنیم که

برای غزه چه دستهایی در دست هم، می توان گذاشت در سراسر جهان

طی چند سال گذشته شور شرکت در همایش جهانی اربعین با تلخی این پرسش می آمیخت که: بیست ملیون نفر در یمن دارند گرسنه می جنگند و به خاطر همین آرمانی که امام حسین، آن طور دلاورانه خون قلبش را نثار کرد ، می جنگند، چرا بیست ملیون زائر اربعین برای یاری آن بیست ملیون 

ایده ای، شبکه ای ، تدارکاتی ندارند

از همگی دوستان این سوال را می پرسم:

چه کنیم برای غزه که رهبرمان از ما راضی باشند و به تبع آن مولایمان را در اربعین خشنود زیارت کنیم؟ 

کاری به نیت اثر گذاری بر میدان جنگ و پایان دادن به تجاوز رژیم صهیونیستی ولی البته در سطح مردمی و با برنامه ریزی به صورت جهانی

"به خدای ناشناخته"

عبارت بالا اسم رمانی است از جان اشتاین بک

حتما به خاطر بسپارید که این کتاب را نخوانید. حتی اگر خانه ی دوستی چشمتان به جلد آبی رنگش افتاد. حتی اگر وقتی حسابی دیرتان شده بود اما هنگام عبور از پیاده رو به بساطی برخوردید که سه تا کتاب را پنج تومن می فروخت و شما صرفا برای نجات جان کتابها از دست صاحب کم خردشان سی چهل تا کتاب سوا کردید؛ که یکیش همین کتاب بود...

نکنید این کار خطرناک را 

در این کتاب را باز نکنید.

با این کتاب سر از پس-توهای تاریک روح در می آورید.

جان اشتاین بک اینجاست تا با رمانش شما را باز هم به طبیعت وحشی آمریکا ببرد. باز هم مثل خوشه های خشم قرار است مرتب با مرگ مواجه بشوید، باز هم مقهوریت انسان در ید زمین و چشم به راهی بی تابانه اش به راه آسمان، طوری تصویر می شود که پیش از این هرگز این چنین لمسش نکرده بودید. قول می دهم حتی اگر کشاورز زاده باشید و خشکسالی محصولاتتان را اذیت کرده باشد، این طور که باران برای این رمان و آدمهایش حیاتی است ؛ باران برایتان حیاتی نبوده باشد.

دلم از اینجا می گیرد که با تمام زمینه و محتوایی که این داستان دارد؛ و از من شهری پشت میز نشین کاملا به دور است زمینه اش، باز هم این کتاب قصه ی من است و دربدری هایم.

همیشه می سوختم که چرا قرآن نصف بیشتر وقتش را صرف استقرار اندیشه ی توحید و زدودن بتها می کند؛ مثلا کاش *یشتر درباره عفاف و اخلاق و حکومت داری و رشد و توسعه و علم و فناوری بود تا ماجرای منسوخ بت/ پرستی.

اما زندگی در پیچ و خمش به من نشان داد که روح انسان خیلی مهم است؛ و علی رغم علم و فناوری و پیشرفت و دانشهای گسترده، روح آواره بشر هنوز هم مستعد پرستش چیزها اشخاص، افکار حالات و بتهایی است که هر چه هستند؛ خدا نیستند. تا اینجایش هنوز زیاد درد ندارد کم و بیش می دانستیم که انسان با روح خودش می تواند به هر چیز کم اهمیت و یا حتی مهمی جان بدهد، روح بدهد و حتی الوهیت بدهد.

چیزی که روح دربدر من را به درد می آورد این است که از این گوساله سامری هایی که سر راهم پیدا کرده ام، ندا در می آید، تحرک و بازتاب در می آید اما از آن خدای علی اعلای بلند مرتبه ظاهرا جز سکوت، ندایی نمی آید.

ممکن است شاعر وار و عارف وار جهان و هر چه در آن است را آیه های ایستاده ی کتاب سخنگوی او دانست اما روح، لامصب روح، با این دانسته ها و ایمانها و انگاشته ها و عقاید درست، خیلی سخت تر رابطه برقرار می کند تا با چیزهای دیگر....

و روح چیز مهمی است ای بشر

ای بشر دراک دریا روح توست، کاشف الواح کشتی نوح توست

ای بشر رشنال عاقل مدرن

فکر نکن دانسته هایت می تواند تو را بر هستی خودت و جامعه ات و سرنوشتت مسلط کند، نمی تواند حداقل تا زمانی که روحت همراه نشده باشد...

قلم سرکشی می کند و دلش می خواهد مثالهایی از ورود ایرانی و علم و فناوریش به جنگ غزه، چاشنی بحث بکند اما نمی گذارمش

روح انسان خیلی بیشتر از جسمش کار می کند، حواست را جمع کن و کاری که روحت با آن همراه نیست نکن، حواست را جمع کن و اگر روحت را با کسی، جایی کاری همراه نکردی ، توقع همه جور ناکامی ای داشته باش. 

حواست را جمع کن و اگر روحت معتکف بتکده ای شد بر عاقبت بخیری ات بیمناک باش حتی اگر جسمت میان بندگان صالح در حال نماز جماعت است.

جان اشتاین بک معلوم نیست خودش هم به خدا بودن جوزف، یا آن درخت یا آن صخره معتقد بوده است یا نه...اما رمانش را برای پروراندن این عقیده خوب هدایت کرده است.

او به زنده بودن و روح داشتن و قلب داشتن زمین بسیار معتقد است. 

ومن یادم از بتکده ی خویش می افتد و ...

بگذارید که از بتکده یادی بکنم

من که با دست بت میکده بیدار شدم

آیا کم است اینکه انسان، خود به اراده ی خویش شر به پا کند،در مرداب فرو برود، آن گاه کسی باشد که این انسان ساقط، دستش را به سوی او دراز کند و بگوید: دستم را بگیر! بیرونم بکش! نجاتم بده! آنچه بد کردم ، به اختیار کردم. تو را فرو نهادم و بد کردم. تو را انکار کردم و بد کردم. حال یک بار و برای همیشه نگهم دار! هشیارم کن! از لغزش بیش بازم دار! ...

آیا توبه کننده پشیمان جز خدا توبه پذیری دارد؟ 

پس ای برادر آواره-روح من ! بدان ! خدا هست، فقط به این دلیل که بودنش خوب است. خدا خوب است،زیرا بشر،از اعماق روح خویش محتاج اوست. 

خدا خوب است ، زیرا در بی خدایی هیچ نور امیدی نیست.

اگر یک روز ، خداوند خدا، احساس کند که انسان، بدون خدا ، می تواند در اوج رفاه روح و طهارت تن باشد، یقین بدان که در آن روز، کاری خواهد کرد که آدمیزاد خدا را به کلی از یاد ببرد.زیرا این خدای خوب ما نیست که محتاج خداپرستان است، این خدا پرستان اند که در آنِ بی خدایی و تردید کمر روحشان می شکند و در تعلیقی دردناک می مانند و به عمق سیاه چاله های همیشه دوار نا امیدی سقوط می کنند.

ای برادر انکارگرای من! بشنو که چه می گویم و به خاطر بسپار! برای انسانی که آرزو دارد طاهرانه و زیبا و پرشکوه زندگی کند و فرزندانش نیز طاهرانه و زیبا و پرشکوه زندگی کنند، خوب است که خدا باشد و خوب است که هست- بی نیاز به اثبات

برادر دردکشیده من!

خدا خوب است که باشد، زیرا به رغم نیروی غول آسای رنج

خوب است که انسان، جان پناهی داشته باشد: نوری، قله ای، سقفی، چتری،زمینی، دست ملاطفتی،لبخند زندگی سازی، الگویی، اسوه ی مطلقی...خصوصا برای درک رنجهای برخاسته از تمایل ذات حق به تلطیف روح آدمی، چه خوب است که ذات حقی وجود داشته باشد!

 

 

- شیرین است آنچه می گویی. مستدل نیست اما شیرین است.

 

خداوند شادی را آفرید و غمی را که به شادی ژرفا می بخشد؛ انسان بی اعتقاد، اندوه باطل در هم کوبنده را. 

می گویی: چرا خداوند خوب شما ، بیراه را، بد را،فساد را و خلاف را در اختیار آدمیان کم جنبه عاشق گناه قرار داد تا گرفتار شوند و در اعماق شوربختی فرو روند ...ما عارفان، عارفانه جواب می دهیم: خداوند، یقین می خواسته است که لذت راستین رسیدن به راه، در حضور بیراه باشد. ما می گوییم : خداوند ما به انسان، حق انتخاب بد مطلق و بیراه مطلق را نداد تا انسان انتخاب کند و بازگشت ناپذیر شود، بل بد و بیراهی را در اختیارش نهاد که نهایتا پله های شناخت نردبام خیر و راه باشد.

خداوند ما خواسته است که موجودی بیافریند که قدر کار را بداند و قدر مزد کار را. قدر قدرت انتخاب را و نفس انتخاب ناب را

 

خدا می داند که اگر انسان بی اعتراض می ساخت، انسان سنگ،انسان خاموش، انسان به مقصد رسیده، دیگر ساختنش ضرورتی نداشت.

 

 

در تنهایی خدای شخصی خویش را طلبیدن، خدایی را که خدای جماعت نیست، ما را به جهانی می رساند که وحدت انسانها در آن نیست. 

 

مشکل انسان بی خدایی نیست، نداشتن نظام عالی خداخواهی است.

 

روح اله به عمه اش گفت:

به گمان من مردم خدا را در دلهایشان، حذف کرده اند که به صبوری رضا داده اند. اگر خدا را با خلوص در قلب هایشان داشتند و در روحشان، یقین بر می خاستند  و تبر بر می داشتند.

شاید درست بگویی؛

اما خدا داشتن، راهبر خدا شناس می خواهد. خدا را در خلوت داشتن، فرق می کند با خدا را در کوچه ها و خیابان ها داشتن، در بازار و بر سر منبرها، در برابر شمشیر و تپانچه....

سه دیدار- نادر ابراهیمی